آوشآوش، تا این لحظه: 11 سال و 2 ماه و 26 روز سن داره

avash menim balam

مامان حالش بده!

بند انگشتي مامان !امروز مامانو خيلي اذيت كردي.سر كار بودم.همش حالت تهوع داشتم تا يهو حالم  بدتر شد و .....بعدش چند تا ارباب رجوع  اومد.همش ميترسيدم دوباره اونجوري بشم.تند تند توضيح ميدادم كه زودتر برن تا  تو ي بند انگشتي آبروي منو نبردي. ا امروز اولين بارم بود كه اينجوري ميشدم.ظهر كه بابا اومد سراغم ديد حال من بده ،كلي ذوق ميكرد بدجنس!البته نه به خاطر حال بد من .ميگفت اين يعني كوچولومون ميخواد بگه منم هستم .منو فراموش نكنين.بابايي خيلي هواي منو تورو داره ها.بعد از ظهرم ميخواستم بيام سر كار دلم ضعف ميرفت.آخه از ترس حالت تهوع غذا كم خوردم.يعني نزديك بود كه از حال برم.بابايي ميگفت چي ميخواي برات بگيرم هيچ چيز خاصي دلم نم...
6 مهر 1391

ذوق مامان

ميوه من!انقده دلم ميخواد برات  خريد كنم. اما كه نميدونم چي هستي! دل تو دلم نيست به خدا!زودتري بزرگ شو ديگه مردم از انتظار.همش ميرم تو اين سايتا لباس و سيسمونيو تختو اين چيزا ميبينم .انشااله كه پول داشته باشم همه رو واست بگيرم.   نفس مامان. ...
6 مهر 1391

هفته 11

خوشكل مامان.هنوز مامان منتظرته.خوب رشد كن.سالم و سرحال.الان تو هفته 11 هستي .شما  اندازه یك انجیر ي و بدنت اكاملا شكل گرفته ؛ حدود 3.8 سانتی متر طول و حدود هشت گرم وزن داري و  بعضی از استخوانهات  در حال تشكیل شدنه . انگشتان دست و پات كاملا از یكدیگر جدا شدن و  به زودی ميتوني مچت رو باز و بسته كني. الان لگدهای آرامی می زني و كش و قوس می آی؛ ولي من حسشون نميكنم. با رشد پرده دیافراگم،  شما ممكنه سكسكه هم بكني.شكم مامانم كمي اومده جلوتر ولي خوشحاله  قربونت بره ماماني ...
6 مهر 1391

خاطره

 امروز ميخوام يكي از خاطرات شيرين بارداري رو برات بگذارم.درسته كه مامان ضايع شد ولي خوب شيرين بود! يكي دو هفته پيش  يه سوتي تو محل كارم دادم كه  اخر سوتي بود.!ميدوني كه حالت تهوع دارم.ميام سر كار اصلا ارايش نميكنم.به اصرار دوستم(همكارم كه سه روز تو هفته اون مياد سه روز تو هفته من) كه گير داده ميگه بدون آرايش مثل روح ها ميموني ،يه سرمه اي مدادي ميزنم.اون روزم سرمه زده بودم. حالم بد شدو .....گلاب به روتون......بعد يه آبي به صورتم زدمو اومدم نشستم.يادم رفت آينه رو نگا كنم ببينم چه ريختي ام!چشامم از شدت حالت تهوع سرخ شده بود انگاري كه گريه كردم!يهو در زدن. رفتم درو وا كنم.همزمان با باز كردن كليد يهو دستمو ديدم كه سياهه!پيش خودم گف...
6 مهر 1391

خدارو شكر

كوچولوي وروجك مامان.پريروز رفتم سونوي nt.خدارو شكر سالم سالم بودي.مونيتور دكتر سونو گرافي جوري بود كه نميشد ديدت.وقتي دكتر تقلاي زير چشمي منو واسه ديدنت فهميد مونيتورو بر گردوند  و كلي واسم توضيح داد.واييييييييي:dreamy: بچم!قربونش بره مامانش  موجود 5.5 سانتي من.نميدوني چقده وول ميخوردي و ودست و پاتو تكون مي دادي.تصوير و زوم كرده بود كاملا.همه اعضاي بدنت شكل گرفته بود. مثل يه بچه بزرگ بودي..قلبتم خدارو شكر مثل ساعت ميزد.تصويرت همش جلوي چشممه!عاشقتم ماماني ...
6 مهر 1391

به نام خدا

    سلام نارين بالام.تصميم گرفتم اينجارو برات درست كنم تا وقتي بزرگ شدي بخوني و ببيني كه مامان بابا چقدر دوستت دارن.امروز 2 هفته اي ميشه كه از وجود تو باخبر شديم.نميدوني چقدر خوشحاليم!هنوز نه اسم داري نه اينكه معلومه پسري يا دختر!فرقي نداره برامون چي باشي.آرزومون اينه كه سالم باشي.اينو بدون كه مامان و بابا عاشقت هستندو بي صبرانه منتظر اومدنت. ...
6 مهر 1391

ميخواهم مادر خوبي باشم

سلام پاره تن مادر.اي كوچكي كه بزرگي را به مادرت هديه دادي. تو معجزه خدايي كه در دلم رشد ميكني ومن نيز با تو رشد ميكنم.به سوي كمال.دوستت دارم وبي صبرانه منتظر آمدنت.منتظر به آغوش كشيدنت بوييدنت بوسيدنت....هر شب خواب اين لحظه ها را ميبينم كه تو  جگر گوشه ي زيباي من   از همان روزي كه به دنيا آمدي مادر را صدا ميزني وحرف ميزني و هم راز مادر شده اي.مادر را مي فهمي دوست مادر در دنياي غربتي هستي كه اسيرش شده.آرزويم ديدن روي ماه توست.ديدن روزي كه تو سالم و سر حال پا به دنياي ما ميگذاري.اصلا نميخواهم فكر كني كه مادرت خودخواه هست وتو را فقط براي پر كردن تنهاييش ميخواهد. نه مادر هميشه تورا دوست خواهد داشت.مادر فقط ميخواهد مادر خوبي باشد و بس.آ...
25 شهريور 1391

7 هفته !

ديروز رفتم دكتر .برام سونو گرافي نوشت.رفتم انجام دادم.6 هفته و 6 روز!يعني امروز 7 هفته اي!لوبياي مامان.تو عكس سونو گرافي تو دل ماماني دقيقا اندازه ي لوبيا بودي .با بابايي كلي عكس سونورو نگاه كرديمو ذوق كرديم برات.قربون كوچولوم بشم من.واااااااااااااااااييييييييييي.      ...
31 تير 1391
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به avash menim balam می باشد