مامان حالش بده!
بند انگشتي مامان !امروز مامانو خيلي اذيت كردي.سر كار بودم.همش حالت تهوع داشتم تا يهو حالم بدتر شد و .....بعدش چند تا ارباب رجوع اومد.همش ميترسيدم دوباره اونجوري بشم.تند تند توضيح ميدادم كه زودتر برن تا تو ي بند انگشتي آبروي منو نبردي. ا امروز اولين بارم بود كه اينجوري ميشدم.ظهر كه بابا اومد سراغم ديد حال من بده ،كلي ذوق ميكرد بدجنس!البته نه به خاطر حال بد من .ميگفت اين يعني كوچولومون ميخواد بگه منم هستم .منو فراموش نكنين.بابايي خيلي هواي منو تورو داره ها.بعد از ظهرم ميخواستم بيام سر كار دلم ضعف ميرفت.آخه از ترس حالت تهوع غذا كم خوردم.يعني نزديك بود كه از حال برم.بابايي ميگفت چي ميخواي برات بگيرم هيچ چيز خاصي دلم نم...